فارکس های ایرانی

روانشناسی معامله ‌گری در بورس

روانشناسی در معامله‌گری

خیلی وقتها در محافل خصوصی و خانوادگی و دوستانه صحبت از شغلهای گوناگون و سختی بعضی شغلها می شود . در مورد سختی مشاغل مختلف هر کس نظری دارد . برخی شغل کار در معدن را ( به علت شرایط سخت کار ) ، برخی جراح مغز را ( به خاطر مسئولیت زیاد و احتیاج به دقت و تبحر زیاد ) و برخی کار در کوره های ذوب آهن ( به خاطر خطرات حین انجام کار و حتی عوارضی که بعد ها دامنگیر افراد می شود ) را سخت ترین شغل ها می دانند . اما واقعا شغل سخت چیست و چه شغلهایی سخت محسوب می شوند . به یک تعریف ساده مشاغلی که فرد طی سالها فعالیت در آن دچار مشکلات جسمی و روحی و بیماری می شود شغل سخت محسوب می شوند و دارای تقسیم بندی های خاصی هستند . معیار سختی یک شغل میزان آسیب هایی است که ممکن است شغل برای شاغلین داشته باشد ( حتی اگر تمام مواردی ایمنی هم رعایت شود ) .

اما صرف نظر از مبحث بالا آیا شغل آسان هم داریم ؟ خوب در این خصوص هم نظرات متفاوتی وجود دارد و افراد در مقایسه با شغلهای سخت ، برخی شغلها را آسان می دانند . ممکن است کسی طلافروشی یا کارهای دفتری را شغلی آسان بداند . اما واقعیت این است که هیچ شغل آسانی وجود ندارد و هر شغل دارای ریسکها ، مشکلات و سختی های خود هست هرچند برای کسانی که تجربه آن را ندارند ممکن است شغل آسانی به نظر برسد . خوب در این مقاله قرار نیست به بررسی حرفه ها مختلف و بررسی سختی کار بپردازیم . ما در اینجا یک سوال اساسی داریم :

آیا شغل معامله گری در بازارهای مالی ، آسان است ؟

این مقاله را زمانی می نویسم ( مرداد 1399 ) که تب بورس همه جامعه را فرا گرفته و تقریبا در همه جا صحبت از آن است و به جرات می توان گفت که بورس تابحال چنین روزهایی را به خود ندیده است و ورود روانشناسی معامله ‌گری در بورس حجم پول و مردم جامعه به آن بی سابقه است . بسیاری از مردم با فروش اتومبیل ، گرفتن وام و …. به هر طریقی می خواهند از قافله سود های سرشار این روزها عقب نمانند . اما اینجا یک نکته خیلی مهم خودنمایی می کند . آیا این مردم هیچ تجربه ای در این کار دارند ؟ آیا در این زمینه تحصیلات دارند و آموزش دیده اند ؟ تقریبا اکثر کسانی که در حال ورود به این بازار هستند هیچ تجربه و تخصصی ندارند و صرفا با دیدن سود زیاد و این فکر که معامله گری کار راحتی است وارد گود می شوند .

حال یک سوال دیگر :

اگر به شما بگویند شغل برقکار صنعتی ( یا هر شغل دیگر ) درآمد فوق العاده ای دارد ، شما فورا شال و کلاه می کنید و می روید به عنوان یک برقکار استخدام شوید ؟ به فرض اینکه حتی شرکتی که قرار است در آن کار کنید ادعای شما را پذیرفت و بدون هیج آزمونی به شما اجازه فعالیت داد آیا شما این ریسک را قبول می کنید که در کاری که هیچ تجربه و تخصصی ندارید شروع به کار کنید ؟ نتیجه چنین کاری چه خواهد شد ؟ بی شک در همان ساعات اول جان خود و دیگران را به خطر خواهید انداخت یا حداقل خسارت مالی به بار خواهید آورد . خوب وقتی ما در شغلی مهارت نداریم عقلا از ورود بدون آموزش به آن خودداری می کنیم اما واقعا چرا اکثر مردم در مورد ورود به حرفه معامله گری بدون هیچ تردیدی ( بدون داشتن تجربه و تخصص ) اقدام می کنند و انتظار دارند موفق هم باشند . واقعا چرا ؟

حال مسئله را با دقت بیشتری بررسی می کنیم . کلا برای موفقیت در یک حرفه دو مرحله وجود دارد :

  • مراحل راه اندازی یک کسب و کار و یا موفقیت در آزمون ورودی و استخدامی و جلب نظر کارفرما برای به دست آوردن یک کار
  • توانایی های فکری و جسمی برای ادامه آن کسب و کار یا موفق بودن در انجام شغلی که در یک سازمان به دست آورده ایم ( در یک دسته بندی کلی ما یا برای خودمان کار می کنیم یعنی یک کسب کار شخصی داریم و یا برای دیگران کار می کنیم مثلا کارمند یا کارگر یک شرکت هستیم ). در هر دو صورت پس از ورود به هر حرفه ای توانایی برای غلبه بر مشکلات و سختی ها و داشتن توان لازم برای موفقیت در ادامه کار بسیار مهم است .

مرحله اول :

معمولا برای اینکه در یک شغل استخدام شویم لازم است که قبلا در آن زمینه مهارت و تخصص لازم را بدست آوریم که برای این منظور باید در دانشگاه یا مراکز مشابه علمی و فنی آموزش دیده باشیم . معمولا شرکت ها برای استخدام افراد ، از آنها مدارک تحصیلی مرتبط و سوابق کاری می خواهند و از آزمونهای کتبی ، عملی و مصاحبه برای ارزیابی و انتخاب بهترین افراد استفاده می کنند . پس هیچ شرکتی حاضر نیست بدون ارزیابی و اطمینان از مهارت و تخصص افراد آنها را بکارگیرد و برای داشتن یک شغل معمولی در یک سازمان باید سالها تحصیل کنند و آموزش ببینند و حتی بعد از استخدام نیز آموزشهای مرتبط با شغل همچنان ادامه دارد .

از طرف دیگر برای راه اندازی یک کسب و کار کوچک به غیر از تخصص و تجربه ( که برای به دست آوردن آن احتیاج به ساعتها آموزش به صورت رسمی ( مثلا در مراکز فنی حرفه ای ) و سنتی ( مثل شاگردی کردن ) و کسب تجربه در بازارهای کار احتیاج به مجوزهای همچون پروانه کسب ، مدرک فنی حرفه ای ، تایید سلامت فردی و بهداشت محل کار ، نداشتن سوء سابقه و بسیاری موارد دیگر دارد .

سوال : برای ورود به شغل معامله گری چه مدارک و مجوزهایی لازم است ؟

پاسخ : یک کد بورسی و شارژ حساب . والسلام

همانطور که می بینید وارد شدن به هیچ شغلی به اندازه معامله گری بورس آسان نیست و شاید به همین خاطر است که به محض رسانه ای شدن سودآور بودن بورس ، همه برای ورود به آن هجوم می آورند .

مرحله دوم :

در یک حرفه پس از راه اندازی آن یا استخدام در یک شرکت ، مهم ادامه آن برای رسیدن به اهداف و موفق بودن است . بعضی کارها ممکن است مرحله اول آسان باشد ( راه اندازی ) ولی ادامه دادن سخت باشد و یا بالعکس شغلهایی هستند که ورود به آنها مشکل باشد ولی ادامه آن زیاد سخت نباشد .

همانطور که دیدید ورود به دنیای بازارهای مالی آسان است اما آیا ادامه آن و رسیدن به سود آوری مستمر در بلند مدت نیز آسان است .

طبق آمار ( منبع ش را نمی دانم ولی زیاد شیده ایم ) بیش از 90% کسانی که وارد جرگه معامله گران می شوند پس از مدتی با از دست دادن قسمت زیادی از دارایی خود ( حتی همه آن ) با سرخوردگی این بازار را ترک می کنند . تاثیرات این شکست تا مدتها بعد گریبانگیر خود و خانواده شان خواهد بود .

نکته مهمی که در اینجا قابل ذکر است این است که اشتباهات و خطاهایی که ما در حرفه خود انجام می دهیم ممکن است به دیگران آسیب مالی یا جسمی وارد کند ولی در این شغل تنها خودمان هستیم که در معرض آسیب های احتمالی خواهیم بود .

پس نتیجه ای که تا اینجا گرفتیم این است که معامله گری ، حرفه ای است که ورود به آن آسان است و به علت احتمال بدست آوردن سودهای زیاد در آن ، مردم وسوسه می شوند که بدون آموزش و تجربه وارد آن شوند و به راحتی سرمایه خود را در خطر بیاندازند ، غافل از اینکه این دریا به آن اندازه که آرام به نظر می رسد بی خطر نیست .

دنیای بازارهای مالی ، دنیایی متفاوت

همه ما از کودکی در محیط هایی بزرگ شده ایم که تحت نظارت دیگران بوده ایم . در خانه ، مدرسه ، محل کار و محیط جامعه تحت کنترل و نظارت والدین ، معلم ، مدیر ، پلیس و قانون بوده ایم و برای هر خطایی مورد مواخذه قرار گرفته ایم . همیشه باید طبق قوانین و هنجارهای محیط هایی که در آن بودیم ، رفتار می کردیم و به این گونه زندگی عادت کرده ایم . اما وقتی وارد محیط جدید ( بورس ) می شویم دوباره همان ذهنیت را داریم ولی اینجا دنیای متفاوتی است .

دنیای جدید دنیایی است پر از سود ، پر از ریسک و پر از احساسات و البته بدون هیچ ناظری . اینجا می توانی هر وقت ارده کردی خرید و فروش کنی هر اندازه سرمایه که داری وارد معامله کنی . سود کنی ، ضرر کنی و البته کسی شما را به علت اشتباهاتتان و ضررهاتان مواخذه و تنبیه نخواهد کرد . شما آزاد هستید . آزاد آزاد .

دقیقا یکی از مهمترین تفاوتهای دنیای جدید با محیط های قبلی همین است و البته این نکته بسیار تعیین کننده است .

در محیط جدید تنها کسی که ناظر ماست خودمان هستیم . کنترل ترس ، طمع ، احساسات ، هیجانات ، پایبند بودن به استراتژی و قوانین کاری ( مدیریت سرمایه – مدیریت ریسک و … ) کلید موفقیت ماست و البته کسی نیست که ما را مجبور کند که به قوانین خود ( قوانینی که خودمان بر اساس علم و تجربه شخصی پذیرفته ایم و کسی به ما را ملزم به قبول و رعایت آنها نکرده است ) پایبند باشیم . کسانی بوده اند که سالها طبق اصول کاری خود معامله کرده اند ولی به علت اینکه فقط در یک یا چند معامله از قوانین خود پیروی نکرده اند ، کل سرمایه خود را از دست داده اند .

منظبط بودن شرط موفقیت در بازارهای مالی است .

انسانهای موفق در بازارهای مالی باید انسانهای خودساخته ای باشند . شاید پایبند بودن به چند قانون ساده کار ساده ای به نظر آید اما در عمل ، کاری است بسیار دشوار . به عنوان مثال یکی از قوانین مهم خروج از بازار بعد از رسیدن به حد ضرر است . اما به علت اینکه ذهن ما ذاتا آمادگی پذیرش ضرر را ندارد و به هر طریقی سعی می کند که آن را توجیه کند و تمام علایم آشکار ریزش قیمت را نادیده می گیرد و حتی وقتی قیمت از حد ضرر عبور می کند هم به امید بازگشت قیمت ، از معامله خارج نمی شود و به قولی وارد باتلاق ضرر می شود . این قانون بر روی کاغذ بسیار ساده است اما همه کسانی که در بازار مالی کار کرده اند می دانند که چقدر اجرای آن سخت است . بقیه قوانین هم به همین صورت در ظاهر ساده اند اما در عمل اینگونه نیست . کنترل احساسات بخش مهم کار است . کنترل ترس و طمع ( که برخی اساتید طمع را هم نوعی ترس می دانند . در واقع ترس از دست دادن سود بیشتر ) کار انسانهایی است که ذهنی آرام و قوی و روحیه ای محکم دارند .

کسانی که تجربه ای در معامله گری ندارند کار را ساده می پندارند . خرید در کف و فروش در سقف قیمتی . به همین راحتی . و به همین خاطر است که به سادگی وسوسه می شوند تمام سرمایه خود را وارد این کار کنند و حتی با فروش خانه و اتومبیل و گرفتن وام وارد این میدان شوند و البته ممکن است در ابتدا هم سودی ببرند اما در بلند مدت تمام داشته های خود را بر باد می دهند . امروز که در حال اتمام این نوشته هستم ( 22مرداد 99 ) چند روزی است که بازار در حال اصلاح و یا شاید ریزش باشد . در این روزها می توان براحتی ترس را در نوع معاملات دید . واقعا استرس این شغل در این روزها خصوصا برای کسانی که بدون تجربه و رعایت قوانین حرفه ای وارد آن شده اند ، کشنده است . کار ، کار ساده ای نیست . و این را به تجربه یافته ام و واقعا انسانهای موفق در این کار را انسانهایی خود ساخته می دانم . زمانهایی که همه در حال خرید هیجانی هستند تو باید روانشناسی معامله ‌گری در بورس بر اساس استراتژی خود بر طمع خود غلبه کنی و خرید نکنی و ممکن است در زمانی که دیگران هیجان زده می فروشند تو بر ترس خود غلبه کنی و بخری . در واقع معامله گری یک کار سنگین ذهنی است که فشار آن با فشار روانی فینال مسابقات جهانی برابری می کند .

مارک داگلاس در کتاب معامله گر منظبط می گوید ” مردم معامله گری را کار آسانی می دانند در صورتی که اینگونه نیست ” یا کورتیس ام.فیث در کتاب معامله گری از عمق وجود می گوید : “معامله گری کار آسانی است ولی برخی آنرا پیچیده می کنند چرا که فکر می کنند با کار راحت نمی شود پول درآورد و حتی برای رسیدن به درآمد زیاد باید کار سخت انجام داد برای همین معامله گری را برای خودشان پیچیده می کنند و در آخر در کتاب ذهن زیبا در بورس ( نویسندگان توماس ویتنر / أندرتاس فریچ ) می خوانیم :” معامله گری کار ساده ای است ولی آسان نیست .” این بزرگان که همه در حوزه مسائل روانشناسی معامله گری تحقیق می کنند و خود از معامله گران با تجربه و وموفق هستند هر یک از نقطه نظر خود معامله گری را بررسی کرده اند و هر سه البته درست می گویند . مارک داگلاس معتقد است که مردم معامله گری را کار راحتی می دانند ، که در این زمینه مفصل صحبت کردیم و علل آن را بیان کردیم اما نکته جالب در کتاب مورتیس ام.فیث این است که وی معامله گری را کار راحتی می داند . نظر ایشان این است که اگر کسی اصول معامله گری را درست یاد بگیرد ( استفاده از نیم کره سمت چپ مغز ) و معامله گری را با اصول درست آن انجام دهد پس از مدتی تواند قدرت استفاده از شهود ( استفاده از نیمکره سمت راست ) در معامله گری را پیدا کند و باید به شهود خود اطمینان کند و آنرا پرورش دهد و بتواند در معاملات به سرعت تصمیم گیری کند (خصوصا در معاملات کوتاه مدت روزانه) و کم کم توانایی استفاده از هر دو نیمکره مغز را بدست آورد . وی معامله گری را بعد از طی کردن همه مراحل یعنی یادگیری اصول و به کاربردن و تکرار آنها تا به دست آوردن تجربه در استفاده از قدرت شهود ( حذف کردن جزئیات و مدل سازی با یک نگاه کوتاه به نمودار و تصمیم گیری سریع ) کاری ساده می داند نه اینکه این شغل برای افراد بدون تجربه و تخصص کار ساده ای باشد .

و در نهایت در کتاب ذهن زیبا در بورس به جمله ای می رسیم کامل و ساده : “معامله گری کار ساده ای است ولی آسان نیست ” . بسیاری افراد هستند که همیشه دنبال اندیکاتورهای پیچیده ، نرم افزارهای تخصصی و تکنیکهای خاص ( که البته من منکر فواید و کاربرد آنها نیستم ) می گردند و فکر می کنند برای موفقیت در معامله گری احتیاج به علمی خاص هست که فقط افراد خاصی از آن اطلاع دارند در حالی که واقعا اینگونه نیست . بسیاری از موقعیت های معامله با یک تحلیل ساده و بدون استفاده از انبوه اندیکاتورها و تحلیل های پیچیده قابل دستیابی هستند واتفاقا سود خوبی هم می دهند . به گفته هری کارپنتر در کتاب غول درون ” وقتی تئوری های زیادی برای برای توضیح یک پدیده در دسترس باشند ، به احتمال زیاد ساده ترین آنها ، صحیح ترین آنهاست . طبیعت در جستجوی ساده ترین راه هاست ” .

این اصل در معامله گری نیز صدق می کند .

در واقع قوانین کار ساده اند ولی اجرای به موقع و درست آنها آسان نیست . پیدا کردن یک یا چند استراتژی که با روحیات فرد سازگار باشد و اطمینان به سودآوری آنها در بلند مدت و داشتن مدیریت سرمایه و مدیریت ریسک کار سختی نیست اما مهم پایبند بودن و اجرای دقیق و به موقع آنها می باشد .

در پایان بد نیست نگاهی بیندازیم به شکل زیر که چرخه روانشناسی در بازار را نشان می دهد . این شکل برای افرادی که سهمی را خریده اند ترسیم شده است ( پوزیشن buy) . همانطوری که می بینید وقتی بازار در راستای خرید ما در حال رشد می باشد احساساتی مانند خوش بینی – شور و شوق – هیجان و رضایتمندی وجود ما را فرا می گیرند و هنگامی که کم کم بازار در نزول قرار می گیرد هیجاناتی مانند اضطراب تا افسردگی ما را درگیر خود می سازند . دو نکته مهم در این خصوص وجود دارد . نکته اول اینکه هر معامله گر توان کنترل این احساسات را در وجود خود داشته باشد و نکته دوم اینکه یک معامله گر بتواند احساسات معامله گران دیگر را در هر زمان تشخیص داده و بازار را پیش بینی کند و برای ورود یا خروج از آن به موقع اقدام نماید .

نتیجه گیری

هیچ کاری سخت نیست و هیچ کاری ساده نیست . برایان تریسی معتقد است برای رسیدن به مهارت و موفقیت در یک شغل باید روزی حداقل 2 ساعت وقت برای یادگیری آن اختصاص دهید و برخی محققین 10000 ساعت کار برای سرامد شدن در یک حرفه را لازم می دانند . یادگیری و تجربه اندوزی مستمر ، کلید موفقیت هستند . معامله گری هم از این قاعده مستثنی نیست . اگر بدون آموزش و کار توانستید در شغل دیگری موفق باشید در معامله گری هم می توانید . شغلی لذت بخش و پر از هیجان و سود که اگر بدون تجربه وارد آن شوید زندگی خود و خانواده تان را تباه خواهید کرد . آموزش و کار کردن در محیط های مجازی ( دمو ) و سپس تجربه اندوزی با پول کم در دنیای واقعی و پرورش و آماده کردن ذهن برای کار با پول های بزرگتر ، کلید کار است . بهترین معلم بازار است و البته سخت گیرترین آنها . بزرگترین درسها را وقتی می آموزیم که ضرر می دهیم . ضرر دادن جزء کار است و هزینه شغل مان . باید آن را بپذیریم و به موقع برای توقف آن اقدام کنیم . هر شغلی هزینه هایی دارد و هزینه این شغل ضرر دادن است . پرورش جسم و ذهن ، آرامش روح ، تمرکز لازمه موفقیت در این حرفه اند . برای داشتن ثروت ابتدا باید ذهنی ثروتمند داشت . سالم و پرسود باشید.

کتاب روانشناسی معامله گری

کتاب روانشناسی معامله گری اثر برت استینبارگر دید و بینش متفاوتی نسبت به روانشناسی معامله گری ارائه می‌دهد. این بینش متفاوت مانند کارآفرین دانستن معامله گر است. و باعث می‌شود مفاهیمی همچون منضبط بودن معامله‌گر که در کتاب‌های مشابه به آن تأکید شده است مورد چالش قرار بگیرد.

مقدمه کتاب روانشناسی معامله گری اثر برت استینبارگر

اهمیت بحث روانشناسی معامله‌گری برای تمامی کسانی که آشـنایی خـوبی بـا بازارهـای مـالی دارند و معامله‌گر این بازارها هستند روشن است.
این کتاب دید و بینش متفاوتی نسبت به روانشناسی معامله‌گـری ارائـه مـی‌دهـد . ایـن بیـنش متفاوت مانند کارآفرین دانستن معامله‌گر است. و باعث می‌شود مفـاهیمی همچـون منضـبط بـودن معامله‌گر (که در کتابهای مشابه به آن تأکید شده است) مورد چالش قرار بگیرد.
آقای استینبارگر بیان می‌کند به جای تبدیل شدن معامله‌گران به ربات؛ برای انجام معامله بهتر؛ باید همچون انسان کارآفرین رفتار کنند. تا بتوانند معامله‌گری موفق باشند و در بازار مالی بقا داشته باشند.
در بعضی جاهای کتاب مجبور به استفاده از اصطلاحات انگلیسی شـدیم زیـرا ایـن اصـطلاحات دربین معامله‌گران داخلی نیز رایج است. با این وجود در قسـمت پـانویس معـادل انگلیسـی برخـی اصطلاحات با استفاده از منابع معتبری همچون investpedia بیان شده اسـت. هـدف مـا اسـتفاده از کلمات پارسی به جای کلمات عربی و انگلیسی بوده است. تا مفاهیم به صورت کامل بـه مخـاطبین انتقال پیدا کند.
همچنین چندین راه ارتباطی برای مخاطبین وجود دارد که درصورت به وجود آمدن سؤال و یا ابهامی بتوانند با ما در ارتباط باشند.

مشخصات کتاب

نویسنده: برت استینبارگر
مترجمین: پویا قنبرپور، آرمان بهلولی
قطع: وزیری
نوع جلد: شومیز
تعداد صفحات: ۴۲۶
نوبت چاپ: دوم، ۱۴۰۱
شابک: ۹۷۸۶۰۰۱۸۶۴۲۴۷
قیمت: ۲۲۵ هزار تومان
ناشر: آراد کتاب

ساخت چارچوب ذهنی صحیح در معامله گری

“بزرگ‌ترین دشمن شما در معامله گری همان کسی است که هر روز صبح در آینه او را می‌بینید.” (جسیکا شوارتزر)
احساسات و عواطفی که در زندگی عادی ما را ممتاز می‌کنند در بورس برای ما مشکل‌ساز می‌شوند. معامله گران زیادی تنها به این دلیل که متوجه نشدند چه الگوی ذهنی اشتباهی دارند و عملاً چه چیزی باعث شده تا در بازار بورس موفق نشوند برای همیشه از بازار خداحافظی کردند. اگر ندانیم مشکل کارمان کجاست هرگز نمی‌توانیم آن را حل کنیم.

تفاوت روانشناسی بازار و روانشناسی معامله گری

روانشناسی بازار بورس و روانشناسی معامله گر دو مطلب کاملاً مجزا از یکدیگر هستند. در روانشناسی بورس یا بهتر بگویم رفتار شناسی بازار شما به بررسی رفتار سهام می‌پردازید؛ اما در روانشناسی معامله گر شما به موضوع شناخت خود و تغییر الگوهای ذهنی اشتباهتان خواهید پرداخت.

داشتن چارچوب ذهنی اشتباه در هنگام ورود به بازار بورس چیزی کاملاً طبیعی است. چرا که ما سعی می‌کنیم بازار را همان‌گونه که دنیای اطرافمان را درک می‌کنیم، درک کنیم.

طرز تفکر و انتظارات ما از بازار در هنگام ورود به روانشناسی معامله ‌گری در بورس آن می‌تواند مانند یک مانع منجر به شکست ما در بازار شود. اولین مرحله در برطرف کردن این موانع شناخت خود است. اگر ما ندانیم که چه رفتارها و تفکرات اشتباهی داریم هرگز نمی‌توانیم آن‌ها را اصلاح کنیم چون حتی از وجودشان باخبر هم نیستیم.

ما در این مقاله ابتدا به شناخت چارچوب‌های ذهنی اشتباه فعلی می‌پردازیم و بعد جایگزین آن‌که چارچوب صحیح و حرفه‌ای هست را معرفی می‌کنیم و درنهایت تکنیکی که منجر به جایگزین کردن آنان باهم می‌گردد را به شما آموزش خواهیم داد. امیدوارم که سرمایه گذاری در بازار بورس برای شما به کاری موفقیت‌آمیز تبدیل گردد.

ناسازگاری ادراکی در بازارهای مالی

ویژگی‌های انسان اقتصادی که در تئوری‌های کلاسیک اقتصاد در نظر گرفته‌اند انسانی است که در معاملاتش منطقی، عقلانی، بی‌احساس و کاملاً منفعت‌طلب است و هدفی جز استفاده مادی و منفعت جاری خود ندارد. می‌داند دقیقاً به دنبال چیست و با طمع، ترس، تردید یا وحشت‌زدگی کاملاً غریبه است؛ اما حیف که انسان واقعی حتی از دور شباهتی به این موجود تخیلی ندارد.

مثال فرض کنید شما و یک نفر غریبه درمجموع ۱۰۰ یورو هدیه بگیرید. به شرطی که غریبه تعیین کند که هرکدام از شما چه مقدار از این پول را بردارید و شما هم آن را قبول یا رد کنید و اگر شما نپذیرید به هیچ‌کدام از شما چیزی نمی‌رسد.

خب احتمالاً با تقسیم ۵۰-۵۰ بین هر دو نفر کاملاً موافقید و منصفانه به نظرتان می‌آید اما اگر طرف مقابل بگوید ۷۰ درصد سهم خودش و ۳۰ درصد هم برای شما آن موقع چه؟

احتمالاً نمی‌پذیرید تا به قیمت از دست دادن سهم خودتان درس عبرتی به آن انسان حریص بدهید؛ اما انسان اقتصادی به هیچ عنوان چنین احساساتی ندارد و در تمام حالات حتی اگر فقط قرار باشد یک یورو هم به او برسد می‌پذیرد چون به هر حال از هیچی بهتر است.

برای همین ما نیاز به داشتن یک چارچوب سفت و سخت برای محافظت در مقابل احساسات، برای موفقیت در بازار بورس یا سرمایه گذاری در هر نوع بازار مالی داریم. دانشمندان فرآیندی که در آن شخص موفق نمی‌شود بین احساسات و عواطف خود با اهداف منطقی که دارد هماهنگی ایجاد کند را ناسازگاری ادراکی نامیده‌اند؛ که در واقع با داشتن حس بد همراه است و معمولاً باعث می‌شود که اطلاعاتی را که با سیستم ارزش ما هماهنگ نیست به‌طور خودکار حذف کنیم.

آندره کوستالونی می‌گوید: “ده درصد از عکس‌العمل‌ها در بورس مبتنی بر واقعیت‌های اقتصادی است و مابقی آن در حیطه روانشناسی است.”

ساخت چارچوب ذهنی صحیح در معامله‌گری

گام اول: تهیه یک ژورنال ثبت حالات روحی و روانی در هنگام معاملات

خب حال که می‌دانیم عواطف و احساسات ما منجر به خطاهای ما در معامله گری می‌گردند و هیچ‌کدام از ما حتی شبیه به انسان اقتصادی گفته‌شده در تئوری‌های اقتصاد کلاسیک نیستیم بهتر است آن‌ها را بشناسیم و کنترلشان کنیم.

اولین مرحله در هر تغییر خودشناسی است. وقتی می‌خواهیم تغییر کنیم باید بدانیم که قرار است چه چیزهایی را تغییر دهیم. افکار و عقایدی را که با اهداف ما هم سو نیستند بشناسیم. این کار خیلی هم راحت نیست بهترین روشی که می‌توان برای این موضوع داشت تهیه یک ژورنال ثبت حالات روحی و روانی در هنگام معاملات است.

قوانینی برای خرید و فروش خودتان مشخص کنید و یا ممکن است استراتژی از قبل داشته باشید. بهتر است استراتژی‌تان ترکیبی از تحلیل بنیادی، تحلیل تکنیکال و رفتارشناسی سهام باشد. با پول کم این آزمایش را انجام دهید و سعی کنید تنها نکته مهم برایتان خرید و فروش صحیح بر اساس استراتژی‌تان باشد.

می‌توانید یک برگه را بردارید و در آن جدول‌بندی کنید. در ستونی از جدول سهامی که خریده‌اید بنویسید و در ستونی دیگر قیمت‌های ورود و خروجتان را بنویسید. همچنین ستون سومی در نظر بگیرید تا بتوانید حالات روحی خود را در زمان انجام آن معامله بنویسید.

ساخت چارچوب ذهنی صحیح در معامله گری | آموزش تخصصی بورس در مشهد | کلاس بورس در مشهد | آموزش تحلیل بنیادی در مشهد | آموزش تحلیل تکنیکال در مشهد | ثبت نام کد بورسی رایگان | پارسیان بورس

ساخت چارچوب ذهنی صحیح در معامله گری – پارسیان بورس

آیا استرس داشتید؟ آیا ترسیده بودید؟ و یا اینکه طمع کارانه به دنبال سودی بیشتر از مقدار سودی که استراتژی‌تان برای شما به ارمغان آورده بوده‌اید.

سعی کنید ژورنالی که برای این کار می‌سازید ساده و قابل فهم باشد. اکثر مواقع به خاطر سختی پر کردن این ستون‌ها افراد تمایل چندانی به انجام و ادامه بلندمدت آن ندارند. اگر چنین حالتی دارید مثل ترس، طمع، هیجان، استرس و … در همان لحظه آن‌ها را ثبت کنید و ذهن فراموش‌کار انسانی نسپارید. برای تشخیص بهتر این خطاهای ذهنی و معامله گری روانشناسی معامله ‌گری در بورس پیشنهاد می‌کنم مقاله «روانشناسی معامله گری کلید رسیدن به سود مستمر» را مطالعه کنید.

بعد از اینکه توانستید الگوهای اشتباه خود را تشخیص دهید (همان چیزهایی که مانع از انجام درست استراتژی‌تان می‌شود)، حال زمان تغییر آن‌ها می‌رسد است.

گام دوم: داشتن یک استراتژی مناسب در معامله گری

انسان هرگز نمی‌تواند بی‌احساس باشد اما داشتن یک چارچوب ذهنی درست و سفت و سخت که قبلاً تست‌شده باشد و بازدهی خود را ثابت کرده باشد می‌تواند از دخیل شدن احساسات در تصمیماتمات معامله گری جلوگیری کند، که همین تفاوت معامله گران حرفه‌ای و مبتدی است؛ چرا که آن‌ها نیز همچون سایر انسان‌ها دارای احساسات هستند اما با داشتن نظم و چارچوب درست مانع از تأثیر این احساسات بر معاملاتشان می‌شوند.

در بازار بورس و سایر بازارهای مالی اکثر مردم احساساتی عمل می‌کنند چون سرمایه آن‌ها در معرض خطر است و سختی آن عاقل بودن شماست.

جان مینارد کینز می‌گوید: «چیزی سخت‌تر از این نیست که در دنیایی دیوانه، بخواهی عاقلانه رفتار کنی»

چارچوب صحیح به معنای داشتن انتظارات درست و به‌جا از بازار و همچنین تفکر درست راجع به نحوه موفقیت یک فرد است.

شما قرار نیست که بتوانید نتیجه هر معامله را درست پیش‌بینی کنید. شما نیاز ندارید که در همه معاملاتتان سود کنید. ضرر جزء جدایی‌ناپذیر معامله گریست و هرگز نمی‌توانید آن را حذف کنید. به شخصه زمانی معامله گریم متحول شد که یک جمله را از کتاب معامله گر منضبط نوشته مارک داگلاس خواندم که می‌گفت: “زیانت را بپذیر در غیر این صورت باید تمام پارامترهای تأثیرگذار بر قیمت سهم را بشناسی مثل احساسات و عواطف سهام‌داران آن و دلایلی که می‌خواهند سهامشان را بفروشند و هزاران پارامتر دیگر که عملاً غیرممکن است.”

ما نمی‌توانیم نتیجه یک معامله را پیش‌بینی کنیم. درواقع نتیجه یک معامله کاملاً تصادفی است. حال شاید با خود بگویید پس چه نیازی به تحلیل بنیادی، تحلیل تکنیکال و یا مدیریت سرمایه‌ داریم زمانی که نمی‌توانیم نتیجه یک معامله را پیش‌بینی کنیم.روانشناسی معامله ‌گری در بورس روانشناسی معامله ‌گری در بورس

درست است که نمی‌توانیم نتیجه یک معامله را پیش‌بینی کنیم اما می‌توانیم با رعایت یک استراتژی خاص و استفاده از تحلیل‌های نام‌برده شانس موفقیت خود را افزایش دهیم. حال می‌توان گفت با داشتن شانس بیشتر در تعداد معاملات بالا این موضوع قابل پیش‌بینی هست که تعداد پیروزی‌هایمان بیشتر از شکست‌هایمان باشد.

پس دو اعتقاد را به یاد داشته باشیم اول اینکه نتیجه‌ای هیچ‌کدام از معاملات به‌تنهایی قابل پیش‌بینی نیست؛ دوم اینکه نتیجه تعداد بالایی از معاملات در صورت داشتن یک استراتژی مناسب و رعایت آن به نفع ما خواهد بود.

تغییر چارچوب ها و عقاید اشتباه در معامله‌گری بازار بورس

با شناسایی رفتارها و الگوهای اشتباه در معامله گری می‌توانیم آن‌ها را با تکنیکی که مارک داگلاس به آن خود انضباطی می‌گوید تغییر دهیم و الگوها و عقاید درست را جایگزین آن‌ها کنیم.

خود انضباطی تکنیکی ساده اما کاربردی است. اگر شما از تاریکی ترس داشته باشید راهکار مقابله با آن چیست؟ درست است باید خود را در دل تاریکی شب قرار دهید تا کم‌کم متوجه شوید که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. به زبان عامیانه می‌گویند با ترس خود روبه‌رو شوید. اگر شما مدتی کاملاً برخلاف باورتان عمل کنید به‌تدریج انرژی نهفته در باورتان تضعیف شده و جای خود را به باور جدید می‌دهد. حال زمانی که باورها و ترس‌های اشتباه خود را شناسایی کرده‌اید زمان تغییر آن است.

راهکارهای تغییر چارچوب ها و عقاید اشتباه در معامله گری

بر خلافشان عمل کنید. البته این کار را با پول کم انجام دهید مثلاً جایی که وسوسه می‌شوید برخلاف استراتژی‌تان سهامتان را بفروشید دست نگه‌دارید به هر قیمتی که شده با آن مقابله کنید البته چون سرمایه شما در این مرحله کم است احتمالاً به‌راحتی بتوانید کار درست را انجام دهید. پس از انجام کار درست برای دفعات متوالی خواهید دید که نتایج بهتری کسب می‌کنید و درنتیجه باور مربوط به ترستان برای انجام کار اشتباه از بین می‌رود و جای خود را به باور صحیح می‌دهد.

ساخت چارچوب ذهنی صحیح در معامله گری | آموزش تخصصی بورس در مشهد | کلاس بورس در مشهد | آموزش تحلیل بنیادی در مشهد | آموزش تحلیل تکنیکال در مشهد | ثبت نام کد بورسی رایگان | پارسیان بورس

ساخت چارچوب ذهنی صحیح در معامله گری – پارسیان بورس

پیشنهاد من همواره به دانش‌آموختگانی که به آنان معامله گری در بازار بورس را آموزش می‌دهم این است که ۲۰ تا ۳۰ معامله اول خود را با مقدار کمی پول انجام دهند. مقداری که سود و زیانش به هیچ عنوان اهمیتی برایشان نداشته باشد. خب وقتی سود و زیان برایتان مهم نباشد راحت‌تر می‌توانید به درست معامله کردن فکر کنید. زمانی که ۳۰ معامله درست انجام دهید عملاً برخلاف تمام باورهای اشتباهات گذشته‌تان عمل کرده‌اید. این کار سه نتیجه فوق‌ العاده دارد:

اول این‌که انرژی باورهای غلطتان تخلیه‌شده و چارچوب صحیح معامله‌گری در شما شکل می‌گیرد.
دوم اینکه با دیدن نتایج شما به اعتمادبه‌نفس دست پیدا می‌کنید و می‌دانید تنها با انجام همین کار می‌توانید همیشه سودآور باشید. زمانی که اعتمادبه‌نفس درون شما به وجود آید ترس از بین می‌رود و ترس سرمنشأ تمام خطاهای معامله گری است.
سومین اثر شگفت‌انگیز آن تبدیل‌شدن معامله گری صحیح برای شما به یک عادت است. زمانی که در تعداد بالا این کار را تکرار کرده‌اید معامله گری از سطح خودآگاه شما وارد ناخودآگاهتان می‌گردد و درنتیجه شما به یک معامله‌گر منضبط و حرفه‌ای تبدیل می‌شوید.

سخن پایانی

در پایان می‌خواهم بگویم که موفقیت در معامله گری نیازمند تلاش و پشتکار فراوان است. برای یادگیری و سرمایه گذاری حتماً از اساتیدی استفاده کنید تا به شما آموزش بورس و سرمایه‌گذاری در آن را ارائه دهند، چرا که گذراندن این مسیر به‌ تنهایی کار سخت و دشواری روانشناسی معامله ‌گری در بورس است.

هرگز ناامید نشوید به گفته وینستون چرچیل: “موفقیت به معنای افتادن در ورطه شکست بدون از دست دادن اشتیاق است.”

هیچ راهی برای یک‌شبه پولدار شدن نیست و تنها با تلاش و پشتکار و آموزش بورس به روش صحیح و حرفه‌ای است که موفقیت حاصل می‌شود. برای خود هدف‌گذاری کنید اما واقع‌گرایانه و برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی کنید کتاب بخوانید و پیشرفت کنید. معامله گری چیزی بسیار فراتر از تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی است. درواقع معامله گری یک سبک زندگی است.

روان‌‌شناسی معامله‌‌گری | همه چیز درباره طمع در بازارهای مالی و راه‌های کنترل آن

greed

یکی از خطرناک‌ترین حس‌هایی که در شخصی که وارد بازارهای مالی می‌شود، ممکن است رخ دهد، حس طمع است. به حس نیاز غیرضروری و افراطی برای داشتن یا به دست آوردن چیزی طمع گفته می‌شود. افراد طماع هیچگاه از رسیدن به چیزی راضی نیستند. به عبارت دیگر وقتی کسی به هدفش می‌رسد اما رسیدن به هدف او را راضی نمی‌کند و می‌خواهد بدون کوشش بیشتر به اهداف بزرگتری دست پیدا کند، طمع در او رخ داده است. البته توجه داشته باشید که طمع با بلندپروازی متفاوت است. در ادامه بیشتر در مورد طمع در بورس و بازارهای مالی صحبت می‌کنیم.

چه زمانی گرفتار طمع می‌شویم؟

موارد زیر را در نظر بگیرید:

فرض کنید شخصی تصمیم داشته 10% از سرمایه‌اش را به یک سهم اختصاص دهد. اما چون تصور می‌کند ممکن است این سهم، سهم پرسودی باشد، بدون توجه به اصول و قواعد بازار بورس، 50% سرمایه‌اش را به این سهم اختصاص می‌دهد. و اگر چیزی که فکر می‌کرد اتفاق نیفتند و قیمت سهم کاهش داشته باشد، 5 برابر بیشتر متضرر خواهد شد.

فرد دیگری را در نظر بگیرید که سهمی داشته و با سود خوبی آن را فرخته است. بعد از فروش، آن سهم همچنان افزایش قیمت دارد. این شخص آن قدر از این که سهمش را فروخته ناراحت می‌شود و احساس پشیمانی می‌کند که نمی‌تواند بر روی فرصت‌های دیگر تمرکز کند.

ممکن است شخصی فرصت خوبی را برای خرید یک سهم از دست بدهد، اما به جای آنکه به دنبال فرصت‌های دیگر باشد و یا خوشحال باشد از اینکه از موقعیت‌های دیگر استفاده کرده و سود خوبی به دست آورده، مضطرب می‌شود و حسرت می‌خورد.

یک نفر به شما می‌گوید فلان سهم رشد خوبی خواهد داشت و برای خرید اقدام کن، به جای اینکه از او تحلیلش را بپرسید، سوال می‌کنید تا چه مقدار قرار است رشد داشته باشد.

شخصی فقط با شنیدن اینکه فلانی سود خوبی در بورس کرده است، پولی قرض می‌کند و وارد این بازار می‌شود اما ناآگاهی باعث می‌شود نه تنها سودی عایدش نشود بلکه متضرر شود.

موقعیت‌های ذکرشده برای شما آشنا نبود؟ می‌توان گفت همه ما کمی طمع را داریم. اما می‌توانیم آن را بشناسیم و کنترل کنیم.

اما اشتباه است اگر بگوییم باید میزان طمع را به صفر رساند، همان طور که برای موفقیت در بورس روحیه ریسک‌پذیری لازم است، کمی طمع نیز لازم است گویی طمع و علاقه شدید به موفقیت، انگیزه و موتور محرکی است که فرد را هل می‌دهد به سمت پیشرفت.

اصلا چرا باید طمع را کنترل کرد؟

باز هم نمونه‌های زیر را در نظر بگیرید:

فردی را در نظر بگیرید که در بازار بورس موفق است و می‌تواند به خوبی تحلیل کند و از این طریق سود خوبی به دست آورد. پس از مدتی سرمایه این شخص از 200 میلیون تومان به 600 میلیون تومان می‌رسد. و می‌توان گفت در این بازار به موفقیت خوبی دست پیدا کرد. موقعیتی پیش می‌آید که تصورش این است که سود خیلی خوبی در پیش دارد، اما به جای آنکه به دانسته‌هایش تکیه کند و تنها درصد کمی از پولش را سرمایه‌گذاری کند، بیشتر پولش را در این موقعیت سرمایه‌گذاری می‌کند. در ابتدا رشدی را که تصور می‌کرده رخ می‌دهد اما با یک اتفاق حدضرر معامله فعال می‌شود. اما باز هم به جای اینکه از این معامله خارج شود، شروع می‌کند به خرید سهم بیشتر و طی مدت کمی همه سودی را که کرده بود، از دست می‌دهد.

اشکال کار او این بود که طمع را کنترل نکرد، و طمعش تصمیم‌های او را به دست گرفت.

طمع سبب می‌شود واقعیت‌ها را نبینیم و به دانسته‌ها و قواعد پایبند نباشیم. طمع زمانی رخ می‌دهد که حقایق موجود و اطلاعات و تجارب قبلی‌مان به ما می‌گوید کار درست کدام است و دقیقا می‌دانیم چه تصمیمی درست است، اما آنها را قبول نمی‌کنیم و تنها به حس زیاده‌خواهی غیرمعقول‌مان بها می‌دهیم.

یک نکته را همیشه به یاد داشته باشد؛ هیچ‌کس با خرید فقط یک یا دو سهم نمی‌تواند پولدار شود و به قول معروف یک‌شبه بارش را ببندد و هیچ معامله‌ای نیست که به یک باره سرنوشت شما را تغییر دهد.

پس باید صبور باشد، علاقه و پشتکار داشته باشید، دید بلندمدت داشته باشید. و اگر همه این‌ها را داشته باشید قطعا موفق خواهید شد.

تفاوت امید واهی و طمع در چیست؟

روی دیگر طمع می‌تواند امید واهی باشد. موقعیتی را در نظر بگیرید که سهمی خریداری کرده‌ایم و پس از مدتی که سودآوری داشته، حدضرر فعال می‌شود، همه شواهد حاکی از آن است که باید از این معامله خارج شویم و بیشتر از این ضرر نکنیم اما امیدواهی به کمک طمع می‌آید و اجازه نمی‌دهد تصمیم درستی بگیریم و در معامله باقی می‌مانیم، در نتیجه روز به روز متضررتر خواهیم شد. اینجا به جای آنکه شکست را بپذیریم و قبول کنیم در معامله اشتباهی گیر افتاده‌ایم، سودهایی را که پیش از این به دست آورده بودیم را هم از دست خواهیم داد.

این جمله را به خاطر بسپارید: « قبول کردن یک ضرر کوچک می‌تواند جلوی یک ضرر بزرگتر را بگیرد.»

هرجا دیدید بر اساس امید بیهوده‌ای در یک معامله مانده‌اید، نمی‌توانید قبول کنید که در حال ضرر دادن هستید، و امیدواهی‌ای دارید که شاید اتفاقی رخ دهد و ورق را برگرداند، بدانید طمع دارد تصمیم‌های شما را کنترل می‌کند.

اما طمع از کجا نشأت می‌گیرد؟

احساس کمبود می‌تواند ریشه طمع باشد. خیلی از کسانی که در وجود خودشان کمبودی حس می‌کنند، طمع در آنها قوی‌تر است. احساس کمبود تأثیرش را در همه جنبه‌های زندگی می‌گذارد و درجات مختلفی دارد و می‌توان گفت همه ما درجه‌ای از ای حس را داریم؛ برخی کمتر برخی بیشتر.

به جای احساس کمبود باید تفکر فراوانی را در خود تقویت کنیم. باید به این باور برسیم که موقعیت‌های کسب موفقیت و ثروت زیادند و در هر زمانی می‌توانند وجود داشته باشند. اگر به این باور برسیم دیگر به بر اساس امیدواهی در معاملات اشتباه باقی نمی‌مانیم و طمع نمی‌تواند کنترل تصمیم‌های ما را بر عهده بگیرد چرا که بعد از شکست در موقعیتی مطمئن هستیم فرصت‌های دیگری وجود دارند که می‌توانیم از آنها استفاده کنیم و نه تنها خسارت‌ها را جبران کنیم، بلکه سودآوری نیز داشته باشیم.

تمرینی به شما یاد می‌دهیم برای رها شدن از احساس کمبود

گفتیم که باید تفکر فراوانی را در خود پرورش دهید و به این باور برسید که فرصت برای موفقیت و ثروت زیاد است. برای اینکه این باور در شما ایجاد شود می‌توانید نمودار سهام شرکت‌های مختلف را ببینید، و ببینید در هر زمان و در هر شرایطی موقعیت‌های بی‌شماری برای سرمایه‌گذاری و سودآوری وجود داشته.

«معامله‌گران و سرمایه‌گذارانی که طمع ندارند، می‌دانند که بازار بخشنده است و همیشه فرصت برای سرمایه‌گذاری وجود دارد. بنابراین لازم نیست به یک سهم بچسبند و اصرار کنند که حتما از همان سهم به سود برسند”

اما یکی دیگر از ریشه‌های طمع احساس خودبزرگ‌بینی است. وقتی کسی اعتماد به نفس کاذب داشته باشد و فکر کند در مدت کوتاهی می‌تواند سود زیادی به دست آورد، دچار خودبزرگ‌بینی شده است. این افراد توانایی خودشان را بیشتر از چیزی که واقعا وجود دارد، می‌بینند. گاهی هم تصور می‌کنند همیشه باید در هر معامله‌ای سود کنند و بازار همیشه طبق پیش‌بینی‌های آنها پیش می‌رود. اما اصلا چنین نیست و حتی بهترین سرمایه‌گذاران و معامله‌گران دنیا هم خطا دارند و داشته‌اند.

این نکته را هم به یاد داشته باشید که گاهی حس خودبزرگ‌بینی از این ناشی می‌شود که فرد تصور می‌کند موفقیت در این بازار ساده است و تنها با چند کلیک می‌تواند سرمایه‌گذاری کند و به موفقیت برسد. و همین باعث می‌شود دچار اعتماد به نفس کاذب شود و خودبزرگ‌بینی و طمع مانع تصمیم‌گیری درست او شود.

wealth

اما چه کار کنیم تا گرفتار طمع اشتباه نشویم؟

اولین و مهم‌ترین روش این است که نگاه منطقی داشته باشیم. وقتی واقعیت‌ها را ببینیم، تحلیل درست انجام دهیم، و ارزش واقعی سهام‌مان را بدانیم، مطمئنا کمتر گرفتار دام طمع خواهیم شد. باید توجه داشته باشیم که همیشه واقعیت‌ها را همان طور که هست ببینیم نه طوری که دوست داریم اتفاق بیفتند.

رابطه خیال‌پردازی و طمع در بورس

حتما تجربه داشته‌اید که همیشه هنگام معامله طمع به سراغ ما می‌آید و ما را درگیر چالش می‌کند. احساس کمبود یا خودبزرگ‌بینی سبب این اتفاق است و باعث می‌شود واقعیت‌ها را نبینیم یا ترجیه دهیم به واقعیت‌ها بی‌توجه باشیم. گویی در هنگام تصمیم‌گیری‌ها طمع ما را مسخ می‌کند و سعی می‌کند کنترل تصمیم‌گیری را به دست بگیرد.

وقتی به واقعیت‌ها توجه نمی‌کنیم، ذهن‌مان شروع می‌کند به داستان‌پردازی و اتفاقات را آن طور که دوست داریم اتفاق بیفتد می‌چیند. با این کار گویی ذهن فریب می‌خورد و امکان تصمیم درست را از ما می‌گیرد. در صورتی که باید به یاد داشته باشیم همه چیز بر اساس فکت‌ها و واقعیت‌ها رخ می‌دهد نه تصورات ذهنی ما.

آیا در بازارهای مالی میان عجله کردن و طمع ارتباطی هست؟

حتما عجله در تصمیم‌گیری‌ها را تجربه کرده‌اید. گاهی ممکن است سهمی روند رو به رشدی داشته باشد و همه به سمت آن بروند، ممکن است جو ایجادشده ما را هم تحت تأثیر قرار دهد و باعث شود خریدی انجام دهیم که هیچ تحلیلی در موردش نداریم. یا از طرف دیگر ممکن است زمان فروش سهم‌مان رسیده باشد اما چون قیمت آن در حال افزایش است، برخلاف تحلیل‌مان عمل می‌کنیم و به سرعت تصمیم می‌گیریم سهم‌مان را نفروشیم. در چنین مواردی طمع سبب می‌شود اقدام ناخواسته و نه بر اساس اطلاعات درست را سریعا انجام دهیم.

پس هر زمان که حس کردید در حال عجله برای تصمیم‌گیری هستید، توجه داشته باشید که ممکن است طمع کنترل اوضاع را به دست گرفته . هر زمان که دیدید می‌خواهید با علاقه زیاد و خیلی زود کاری را انجام دهید بدون آنکه تحلیلی داشته باشید، بدانید که خطر طمع در پیش است.

برای دوری از طمع در بورس، احتمالات را در نظر بگیرید

با اینکه اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی زیادی ممکن است رخ دهد و در بورس اثرگذار باشد، اما این به آن معنا نیست که بورس شانسی است. هرچند مثلا ممکن است اتفاقی در شرکتی که سهام آن را خریداری کرده‌ایم رخ دهد، و باعث شود قیمت آن کاهش یابد اما این به آن معنی نیست که همه چیز شانسی است و نمی‌توان پیش‌بینی‌ای داشت.

با این حال باید احتمال هر اتفاق پیش‌بینی نشده‌ای را بدهید و سرمایه‌تان را به درستی مدیریت کنید. اگر مدیریت سرمایه را بلد باشید، تحت تأثیر جو قرار نمی‌گیرید و سرمایه را بیش از حد به خرید یک سهم اختصاص نمی‌دهید. حتی طبق پیش‌بینی‌های خودمان هم نباید برای خرید یک سهم سرمایه‌ای بیش از حد مجاز در نظر بگیریم. این که حدی را در نظر بگیریم برای سرمایه‌گذاری در هر سهم و همیشه به آن پایبند باشیم، باعث می‌شود طمع در تصمیم‌گیری‌هایمان غالب نشود.

به یاد داشته باشید که هرچه طمع شما بیشتر باشد، احتمال ضرر نیز بیشتر است. هرچقدر هم احتمال ضرر کم باشد، اما نباید به آن بی‌توجه باشید و همیشه باید برای احتمالات حتی خیلی ضعیف هم آماده باشید.

این جمله را به ذهن بسپارید:

«سرمایه‌گذاران و معامله‌گران تازه‌وارد در بورس از ترس ضربه می‌خورند و کسانی که کمی حرفه‌ای‌تر هستند در دام طمع می‌افتند.»

این نکات را در ذهن داشته باشید اما تا زمانی که اتفاقات مختلف را در بورس تجربه نکنید نمی‌توانید واقعا به اینها باور داشته باشید. بنابراین از شکست و ضرر نترسید، چون تجربه‌هایی هستند برای موفقیت‌های بزرگتر.

چگونه طمع را از بین ببریم؟

در قسمت قبل گفتیم که یکی از علل طمع حس کمبود است و یادآور شدیم که برای از بین بردن این حس باید این باور را در خود تقویت کنیم که فرصت برای موفقیت و ثروتمند شدن اصلا محدود نیست و بی‌شمار فرصت داریم برای موفقیت.

همچنین باید قدردان داشته‌ها و نعمت‌هایمان باشیم و سودهایی که کسب کرده‌ایم را نیز همیشه در ذهن داشته باشیم و به خاطر آنها شکرگزار باشیم. البته شکرگزاری کلامی موثر نیست بلکه باید از صمیم قلب شکرگزار داشته‌هایمان باشیم. چیزهای زیادی هست که می‌توانیم باب آنها شکرگزار باشیم؛ آشنایی با بازار بورس، داشتن سرمایه، سودهایی که داشته‌ایم، دوستان موفق و آگاه در این بازار از جمله چیزهایی هست که می‌توانیم بابت آنها شکرگزار باشیم و حس کمبود را در ذهن خود کم‌رنگ کنیم. و با کسب آگاهی متوجه می‌شویم فرصت‌ها محدود نیستند و همیشه موقعیت برای موفق شدن هست. در بازار بورس اگر از روی آگاهی و بر اساس واقعیت‌ها تصمیم بگیریم نه از روی احساسات و تحت تأثیر جو، می‌توانیم از فرصت‌ها بهره ببریم. فراموش نکنید اگر روزی توانسته‌ای در بازار بورس سود کسب کنی، حتما بعدا هم می‌توانی.

جایگاهت را در این جهان پیدا کن

همچنین اگر به عظمت جهان هستی در مقایسه با خودمان نگاه کنیم، می‌تواند حس کمبود را در ذهن‌مان کم‌رنگ کند. زمانی که ببینیم در چه جهان بزرگی قرار گرفته‌ایم هم تواضع را برای ما به ارمغان می‌آورد و هم دیدن فراوانی نعمت‌ها سبب می‌شود حس کمبود در ما از بین برود، متوجه می‌شویم که ما هم در این فراوانی نعمت‌ها سهم داریم و جزئی از این جهان عظیم هستیم.

وقتی فروانی نعمت‌ها و بزرگی جهان را می‌بینیم، حرص و طمع در ما کم می‌شود اما اشتیاقی برای حرکت هم به ما می‌دهد، که تلاش کنیم از نعمت‌ها و فراوانی‌های این جهان بهره ببریم. سرمایه‌گذاری در بورس هم می‌تواند یکی از این حرکت‌ها و مصداقی از بهره بردن از فراوانی‌های این جهان باشد.

برای دورشدن از طمع چه تمرین‌هایی انجام دهیم؟

فهرستی تهیه کنید و رفتارهایی را در آن یادداشت کنید که فکر می‌کنید ریشه آن رفتارها طمع است.

فهرستی تهیه کنید و رفتارهایی را در آن یادداشت کنید که فکر می‌کنید انجام آن رفتارها باعث شده بر طمع فائق آیید.

فهرستی تهیه کنید و سودهایی که در بازار بورس به دست آورده‌اید را در آن یادداشت کنید.

هر روز زمانی را به این اختصاص دهید که موفیت‌هایی را که در بازار بورس به دست آورده‌اید و طمع نکرده‌اید به خودتان یادآوری کنید.

هر روز این جملات را تکرار کنید:

همیشه می‌توانیم تا حدی درآمد داشته باشم که نیازهایم برطرف شود.

هر روز زمانی برای آموزش تخصصی و رشد شخصیتی‌ام در نظر می‌گیرم.

نعمت‌های زیادی به من داده شده و اگر بخواهم می‌توانم بیشتر از این هم به دست بیاورم.

روانشناسی بورس : ۷ نکته که معامله گران موفق نمی گویند

ویژگیهای معامله گران موفق در بازارهای مالی
چرا همه معامله گران در بازار سرمایه و یا سایر بازارهای مالی موفق نمی شوند؟ معامله گران موفق چه برتری هایی نسبت به سایر معامله گران دارند؟ روش معاملاتی معامله گران موفق در بازار چیست که آنها را از دیگر معامله گران بازار متمایز کرده است؟ سوالات بالا از جمله سوالاتی می باشد که همه سرمایه گذاران درگیر آن هستند و در این نوشتار قصد داریم در خصوص آن صحبت کنیم.

ثبات وضعیت عاطفی/ احساسی

ثبات عاطفی به معنای کنترل خود تحت شرایط فشار است. معامله گران موفق باید تحت شرایط دشوار بتوانند آرامش خود را حفظ نمایند. معامله‌گرانی که توانایی کنترل احساسات را دارند، سطح نگرانی پایینی دارند، آرام می‌مانند، راحت هستند و به ندرت دچار شک و تردید می شوند. آنها معمولا به افراد و شرایط اعتماد می‌کنند، مسوولیت معاملات خود را به عهده می‌گیرند و زیان‌ها را به گردن گردانندگان بازار نمی‌اندازند.

نظم و انضباط
معامله‌ گران موفق کسانی هستند که می‌توانند از قوانین پیروی کنند. آنها افرادی هستند که هنگام رانندگی حد سرعت مجاز را رعایت می‌کنند. آنها کمال گرا هستند و به کار خود افتخار می‌کنند. همچنین دوست دارند کاری را از ابتدا تا پایان انجام دهند و از انجام و تکمیل آنها لذت می‌برند. خلبانانی که عادت دارند چک لیست‌ها را مرتبا ببینند، می‌توانند معامله‌گران موفقی شوند. شخصی که به سادگی با محرک‌های عاطفی بیرونی برانگیخته می‌شود، از نظم کافی برخوردار نیست، هرگز نمی‌تواند معامله‌گر موفقی شود.

هوش
معامله‌گران موفق به طور معمول باهوش هستند. نیازی نیست که آی کیوی انیشتین را داشته باشند، اما از حد متوسط باهوش تر هستند. توانایی آنها در حل مساله قوی است و با اعداد و ارقام خوب کار می‌کنند. آنها می‌فهمند و می‌دانند که معامله با احتمالات همراه است و هر معامله لزوما همان طور که پیش بینی می‌شود پیش نخواهد رفت.

هفت توصیه برای موفقیت در معاملات

– تمام زیان‌های احتمالی را پیش از وارد شدن به صحنه نبرد بپذیرید. این موضوع اعتماد به نفس لازم را برای شجاعانه معامله کردن به شما خواهد داد. کسی که می‌داند شکست جزئی از هر نبرد است، تمام نیروی خود را فارغ از نتیجه آن به کار خواهد بست و بلاش خود سعی میکند که بهترین نتیجه ممکن را بدست آورد.

– برابری منطقی را در ذهن و جسم و روح خود ایجاد کنید. نفس عمیق بکشید تا بتوانید اعصاب آرامی داشته باشید

– به مهارت‌ها و درک درونی(حسی) خود اعتماد نمایید. متخصصان می‌گویند، در معاملات نه تنها باید به ابزارهایی که در اختیار دارید اعتماد کنید، بلکه باید به حس درونی خود تکیه کنید.

– موفقیت را به روشنی و وضوح تصور کنید. این موضوعی است که در بسیاری از متون روانشناسی به آن توصیه می شود. به بیان دیگر، می‌توانید مثبت بیندیشید. نتایج مثبت را برای خود تصور کنید و از این راه است که آنها را محقق خواهید ساخت. بله، ممکن است سه سال طول بکشد تا به این مرحله برسید، اما امید و تلاش خود را از دست ندهید.

برای غلبه بر ترس فقط در زمان حال زندگی کنید. متخصصان می‌گویند ترس منجر به تحلیل افراطی می‌شود. تجدید افکار و تصمیم‌ها سیستم موجود را نابود می‌کند. بر روی معاملات همان طور که پیش می‌روند تمرکز کنید،نه این که به نتایجی که ممکن است اتفاق بیفتد. هرگز نمی‌توانید آنچه که اتفاق می‌افتد را کنترل کنید، اما می‌توانید تلاش کنید آنچه اتفاق می‌افتد را به خوبی مدیریت کنید.

– هنگامی که کاری را آغاز کرده اید، هرگز آن را متوقف نکنید. معامله‌گران موفق تمام کارها و پروژه‌های خود را تمام می‌کنند. اگر فکر می‌کنید اعتماد به نفس لازم برای انجام یک معامله را دارید، پس تا آخر بازی با آن بمانید.

– برای معامله خود برنامه‌ریزی نمایید و بر اساس آن معامله نمایید. اگر در همان ابتدا، تردید دارید، اصلا معامله نکنید. بدانید که این معامله موفقیتی بزرگ برایتان خواهد بود و سپس پیش بروید.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برو به دکمه بالا